همه چیز درباره عروسی پری و مسوت

سلام شهادت امام حسين مهربون و تموم ياراي وفادارشو بهتون تسليت ميگم...برامون دعا كنين تا ده روز ديگه اگه سي تومن پول جور نكنيم عروسيمون ميره براي اسفند ماه:(ناراحت ميشم اگه اون موقع بشه...امروز صب مسود رفت سركار يهركارخونه كه تابلو برقه خطه توليدشو بسته بود ولي ديروز نموم نمشد موند براي امروز...منم با ماماينا بيرون نرفتم گفتم يوقت كارش زود تموم ميشه باهم ميريم امامزاده...اما دير اومد خيلي دير ساعت ٥:( از يطرف خونه ننينا بودم انقد گرم بود داشتم ديوونه ميشدم از يطرف ناراحت ازاين اوضاع زندگيمون بخدا اسيريم مسود امروز بجا رفت حموم يجا رفت جورابشو برداشت يجا همه چیز درباره عروسی پری و مسوت...

پارسال محرم بود درگيره خاله زنك بازيه جاريو برادرشوهر بوديم...تموم برنامه هامون روياهامون درگير شده بود چون اول راه بوديم...شب عاشورا بود..شام غريبان...با مسود رفتيم يجا شمع روشن كنيم جفتمون پراز حس مثبت بوديم..باهم نذر كرديم امسال اگر خونه خودمون بوديم به بچه هاي كار و نيازمندا غذا عدس پلو بديم...صفره صفر بوديم اما به لطف خدا شفاعت امام حسين خونه رو خريديم درسته داخلش نيستيم اما خوب يه سقفي داريم...ديروز با مامان رفتيم خريد براي ١٤ تا ظرف يكيار مصرف  و سهم ماماينا و ننه اينا و به خالينا... انقد با بركت بود خالينا يه مقدار گوشت اضافه كردن و مامان برنج داد ك همه چیز درباره عروسی پری و مسوت...

يه سه روز با مسود و خونوادش رفتيم عروسي دخترعموي آقا مسودي...نميخوام جنبه هاي منفيه مسافرتو بگم دلم ميخواد جاهايي كه دلم براي مسود لرزيده رو بگم...اول از همه وقتي داشتيم براي جمابندون ميرفتيم بااون نگاهها و با اون چشاي شبطونش بهم ميفهموند چقد خوشگل شدم بعداز پاره شدنم زيپم تو عروسي زود رفت برام نخ و سوزن گير اورد منتظر موند تا برم بهش بگم زنعموش دوخته ديوونشم ديوونه...قبل شام زنگ زد ببينه تنهام خوبم شام خوردم يانه...ميدونم براي شما اين مسايل شايد عادي باشه اما براي منكه اونجا غريب بودو شوهرم انقد هوامو داشت يه دنيا بود دنيا....موقع قاطي كنارم بود دستمو گ همه چیز درباره عروسی پری و مسوت...